خادم - شهرآرانیوز جان اشتاین بک با نوشتن «خوشههای خشم»، جامعه آمریکا را شوکه و هم زمان خشمگین کرد. این رمان که سال ۱۹۳۹ منتشر شد، برای نویسنده اش جایزه پولیتزر و جایزه ملی کتاب آمریکا را به ارمغان آورد و وقتی سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل را به اشتاین بک میدادند، به طور مشخص به این اثر نویسنده اشاره کردند. «خوشههای خشم» در دوران رکود بزرگ آمریکا میگذرد و داستان خانواده کشاورز فقیری است که به دلیل خشک سالی، تغییرات در صنعت کشاورزی و سلب مالکیت از آنها توسط بانک، بیکار و آواره میشوند. خانواده «جود»ها به امید رسیدن به وضعی بهتر به سمت کالیفرنیا در غرب آمریکا کوچ میکنند.
داستان به قدری پرکشش و دردآشنا بود که جان فورد، کارگردان بزرگ آمریکایی، بلافاصله دست به ساخت فیلمی براساس آن زد و سال ۱۹۴۰ یکی از اقتباسهای موفق تاریخ سینما خلق شد. «خوشههای خشم» سومین کتابی بود که در سلسله نشستهای «هزارویک شب رمان» که به همت دکتر مهدی زرقانی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، پا گرفته است، نقد و بررسی شد. این جلسات آخرین دوشنبه هر ماه برگزار میشود. آنچه در ادامه میآید، بخشهایی از سخنان سخنرانان این نشست است.
دکتر علی خزاعی فر، مترجم و سردبیر فصلنامه «مترجم»
«خوشههای خشم» در سال ۱۹۳۹ در آمریکا منتشر و ۱۰ سال بعد یعنی در سال ۱۳۲۸ خورشیدی توسط شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی به فارسی ترجمه شده است. این دو مترجم آن زمان هوادار حزب توده و هر دو هم سن و بیست وچهارساله بوده اند و این ترجمه نخستین تجربه شان در این عرصه بوده است. میتوان تصور کرد که با چه شوری سراغ این کتاب رفته اند. این کتاب موضوع بسیار آشنای فقر و انسانیت است، اما به نظر میرسد مترجمان صرفا به دلیل جنبه ادبی کتاب سراغ آن نرفته اند و انگیزههای ایدئولوژیک هم در انتخاب آن مؤثر بوده است.
یکی از چیزهایی که در این اثر میبینم، «محاوره مصنوع» است. محاوره مصنوع یعنی اینکه ظاهر زبان محاوره است، اما باطنش پر است از اصطلاحات و ضرب المثلها که تراکم این ها، زبان را از حالت طبیعی خارج میکند. محاوره است، اما طبیعی نیست. سنت محاوره مصنوع را در زبان دهخدا، جمالزاده، صادق هدایت، صادق چوبک و به ویژه جلال آل احمد میبینیم. در سریالهای تلویزیونی هم این نوع محاوره را میبینیم. انگار تصور این است که اصطلاحات و ضرب المثلها و تعبیرات محاورهای که ساخته توده مردم است، از نوعی قداست برخوردار است و هرچه این عناصر در کلام ما متراکمتر باشد، هم بستگی ما با مردم بیشتر است.
چنین محاورههایی هرچه هست -زیبا، یا هنری یا اثرگذار- طبیعی نیست. چون چنین نیست که کسی در عالم واقع چنین جملاتی را به زبان بیاورد، بلکه چیزی است که کسی باید بنشیند و فکر کند -مانند جلال آل احمد- و چنین محاورهای را خلق کند. به نظرم میرسد ادبیات فارسی ما گرفتار زبان و نماد است. اگرچه نماد به کار میبرید، داستان بدون نماد هم باید بتواند از خودش دفاع کند. داستان باید پی رنگی داشته باشد که برای مخاطب جهانی هم قابل درک باشد. ما رمان هایمان خیلی پیچیده در فرهنگ و زبان است؛ این باعث میشود که رمان ما جهانی نشود. نویسنده باید بگذارد زبان کار خودش را بکند.
وقتی از زبان طبیعی در تألیف یا ترجمه صحبت میکنم، منظورم زبانی است مانند زبان همینگوی؛ زبانی که انعکاسی از زبان واقعیت در جامعه باشد، نه آنچه من خیال میکنم نمونهای از زبان محاوره است. در ترجمه «خوشههای خشم» هم زبان شخصیتهای بی سواد داستان، ملغمهای است از تعبیرات تحت الفظی و تعبیرات و اصطلاحات محاورهای فارسی. ممکن است حتی آن کلمه از قلمرو ادبیات هم آمده باشد، مثلا از شعری از حافظ. مترجمان در نظر نگرفته اند که مثلا چهارتا کشاورز بی سواد دارند صحبت میکنند و این زبان باید انعکاس آنها باشد.
دکتر محمودرضا قربان صباغ، دانشیار گروه زبان انگلیسی
یکی از پنج رمزگانی که رولان بارت برای خواندن متن پیشنهاد میدهد، رمزگان فرهنگی است. رمزگان فرهنگی به این اشاره میکند که ما چطور از منظر نشانههای فرهنگی، اجتماعی و به طورکلی نشانههای بیرونی، وارد رمان بشویم و رمان را رمزگشایی کنیم.
بگذارید شروع کنیم از داستان خانواده «جود» و ببینیم تام جود در این خوانش رمزگان فرهنگی چه جایگاهی دارد. تام جود در رمزگان فرهنگی موسایی است که رهبری قوم بنی اسرائیل را در حرکت از سرزمین مصر به سمت ارض موعود برعهده میگیرد.
ما با یک داستان خروج، سِفر خروج روبه رو هستیم. همان طور که موسی (ع) به دلیل قتل از جامعه دور میشود و پس از رو به رو شدن با وحی الهی برمی گردد تا قوم بنی اسرائیل را نجات دهد، داستان اشتاین بک هم با شخصی شروع میشود که به علت قتلی از جامعه خودش دور شده است و حالا دوباره به سمت خانواده برمی گردد تا رهبری آنها را در این سفر به سمت ارض موعود به عهده بگیرد.
نشانههای دیگری هم هست، از طوفان آخر داستان که مانند طوفان نوح است تا سرزمینی که به جز بیابان چیزی نیست تا بروند به سرزمین موعود برسند. خانواده از شرق به سمت غرب حرکت میکند و حرکت به سمت غرب -بر اثر تکرار در ادبیات غرب- به کهن الگو تبدیل شده است؛ کهن الگوی حرکت زائرانی که به سمت ارض موعود میروند. نشانههای دیگری هم هست که میشود از نظر رمزگان فرهنگی آنها را بررسی کرد.
دکتر سمیرا بامشکی، استادیار گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد
من میخواهم رمان را از زاویه دید ادبیات تطبیقی با ادبیات فارسی بررسی کنم. به این دو دیالوگ توجه کنید:
«هیچ کس نمیتونه من و به زور از زمین خودم بیرون کنه. پدربزرگم هفتاد سال پیش این زمینا رو گرفت، پدر من اینجا به دنیا اومده، همه مون اینجا به دنیا اومدیم، اجداد من همین جا مردن، برای اینکه حس میکنم مال منه. من تو این زمین به دنیا اومدم، روش کار کردم و عرق ریختم، کسی نمیتونه با یه تیکه کاغذ من و بیرون کنه.»
حالا دیالوگ دوم را میخوانم: «تو نه اهل زمینی، نه اهل زراعت. تو نمیدونی این کار یعنی چی. بچه نداشتی که بهت بگم عین بچته. مادرم نداشتی که بهت بگم عین مادرته. چه جوری بهت بگم، آدم روی این زمین پیر شده، بچه روی این زمین به دنیا اومده. تو نگات به این زمین اجنبیه.» دیالوگ اول از رمان «خوشههای خشم» بود و دیالوگ دوم از داستان «اوسنه باباسبحان» محمود دولت آبادی است و اقتباس مسعود کیمیایی از آن که البته عنوان «خاک» را برای فیلمش انتخاب کرد. مشابهت زیادی بین این دو دیالوگ میبینیم. تأکید بر زمین و خاک خیلی مهم است. مفهومی که اینجا صحبت میشود، یک ابرپی رنگ جهانی است.
«خوشههای خشم» قصه یک خانواده یا مردم آمریکا نیست، قصه آدمهای بسیاری است در طول اعصار و قرون بر این کره خاکی و من عنوانش را گذاشته ام سرنوشت فرهنگی. چیزی که در رمانهای از این دست میبینم، این است که جبرها گاهی برساخته آدمیان برای آدمیان است. اشتاین بک در پایان رمان دریچه و روزنهای باز میکند و تغییر را به سمت روشنایی نوید میدهد. برخلاف فیتزجرالد در «گتسبی بزرگ» که ما در این اثر مقهور سیاهی میمانیم و هیچ تغییری هم نمیتوانیم روی قدرتهای نامحسوسی که ما را کنترل میکنند، داشته باشیم.
دکتر مهدی کرمانی، استادیار گروه آموزشی علوم اجتماعی دانشگاه فردوسی مشهد
«خوشههای خشم» به وضوح اثری است در نظام معرفتی لیبرال دمکراسی. در همه این اثر حتی یک نمونه انتساب فقر و نابرابری به ساختار جامعه را پیدا نمیکنید. این کلیدیترین وجه اندیشه مارکسیستی است که نابرابری و فقر را یک پدیدار ساختاری در نظر میگیرد و در نتیجه، از طریق دگرگونی نسبتهای ساختاری به دنبال حل مسئله نابرابری است، درحالی که در «خوشههای خشم» ارجاعات، آرزوها، توصیفها و... همه در سطح فرد یا نهایتا در سطح بسیار نازلی از بحث نهادی است، در جایی که صحبت از شرکت یا بانک وسط میآید. جالب است که نویسنده هرجا پای این نهادها را وسط میکشد، یک بیانیه شفاف در برائت آنها برای شما ارائه میکند.
اشتاین بک روزنامه نگاری است با کمی گرایشهای سوسیالیستی و آن هم دلیل دارد؛ اینکه اساسا یکی از عناصر کلیدی در نظام معرفتی مارکسیست سوسیالیسم، در هر جایی از دنیا، تفکر انتقادی است. این تفکر انتقادی، متفکران جوان با گرایشهای مختلف را به خود جلب میکرد. آثار مارکسیستی سوسیالیستی این ویژگی را دارد که سایه بر زبان خواننده میاندازد، ولو اینکه به آن نظام معرفتی قائل نباشد. گو اینکه جان اشتاین بک نگاه انتقادی به وضع موجود در این رمان دارد، ولی مسئله را کاملا در سطح فرد و مسئولیت فردی برای بقا نگه میدارد.
نشان به آن نشان که این کتاب در کوتاه زمانی پس از انتشارش، به عنوان یکی از آثار کمیته منتخبی که کتابهایی را برای سربازان در حال جنگ آمریکا انتخاب میکرد، انتخاب و در قطع جیبی و در تیراژ زیاد منتشر میشود. یعنی جمع بندی آن افراد این است که این کتاب کاملا در چارچوب نظام سیاسی، فرهنگی، اجتماعی حاکم است، نه کتابی در نقد آن.
دکتر صفیه خدامی
حرفه خبرنگاری جان اشتاین بک خودش را در این کار نشان میهد. مثلا فصل به فصل و یکی درمیان، اول یک واقعه تاریخی را از منظر یک خبرنگار برای ما بازگو یا اینکه اول از روایت گویی شروع میکند. مانند فصلی که از محل فروش ماشینهای قراضه شروع میشود و ما شاهد صحبتهایی هستیم که بین دو نفر برای این کار درمی گیرد. یعنی اول تصویری میدهد که بازار ماشین این طور است، بعد آن خانواده هم آن را تجربه میکند.